امشب زنی شراب می خواهد.... شراب مرگ

امشب زنی شراب می خواهد.... شراب مرگ

نفس بیاور مهربان، نفس بیاور...

 

             پایم می‌لغزد از این سربه هوایی و

             هراس نبودنت در دلم می‌پیچد

             چیزی فرو می‌ریزد درون من انگار 

             دست‌هایم نه از این سوز بی‌وقت زمستانی

             که از وحشت نداشتن دست‌هایت می‌لرزند

            راه گلو بسته‌ست و چشم‌هایم تب‌دار

             نفس برای من بیار عزیزترین

             نفس بیار...

 




Weblog Themes By Pichak

نويسندگان

لینک های مفید

درباره وبلاگ


در ساحلی نشسته بودم. صدایی گفت:بنویس. گفتم قلم ندارم. گفت: استخواانت را قلم کن. گفتم:جوهر ندارم. گفت:خونت را جوهر کن. گفتم: کاغذ ندارم. گفت:پوستت را کاغذ کن. گفتم:چه بنویسم؟! گفت:بنویس "دوستت دارم." . . . پس ای مهربان، دوستت دارم.

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 139
بازدید هفته : 305
بازدید ماه : 295
بازدید کل : 232089
تعداد مطالب : 358
تعداد نظرات : 206
تعداد آنلاین : 1

كد موسيقي براي وبلاگ